
ن : نیلوفر

ت : چهار شنبه 14 اسفند 1392

ز : 14:47
|
+

امروز ساعت 10:30 از بیمارستان ترخیص شدم 
اومدم خونه
پام خیلی درد میکنه خدا کنه زوده زود خوب بشم
بیشترم دلم واسه محمد حسینم تنگ شده 

برای یگانه مرد قلبم...
مهربونم... عشقم... عزیزه دلم...
که عاشقانه هایش لحظه به لحظه منو عاشق تر می کنه... که محبت کردناش ثانیه به ثانیه
منو عاشقتر میکنه. که مهربونیاش دقیقه به دقیقه با منه...
که بعد از این مدت با هم بودن برام تازگی داره
و همش منو شرمنده مهربونیاش میکنه...
اری محمدم برای تو...
برای خوده تو برای تویی که نمیزاری لحظه ایی ناراحت باشم...
برای تویی که همه جا و در همه لحظه ها باهامی و پشتمی...
برای تو که لوس بازیات فقط برای منه و لوس بازیام فقط برای توئه
برای تو که لحظه ایی برام غرور نداشتی
و نداری و همش باهام شوخی میکنی
و تو لحظه به لحظه ایی که پیشمی
عشقتو ازم دریغ نکردی و نمیکنی
برای تویی که هر روز حرفای جدید و قشنگ عاشقونه میزنی
و منو به یه نحو خوشحال میکنی
برای تویی که همه لحظه های سخت زندگی کنارم بودی ...
اری برای تو... فقط برای تو...
دیروز تو بیمارستان حوصلم سر رفته بود ولی تو با اومدنت
منو سورپرایز کردی . واقعا خوشحال شدم
از ساعت 7 تا ساعت 10:30 با هم بودیم و دیگه مامور بیمارستان
اومد سراغمون
دوباره تخته بازی کردیمو تو منو بردی و ....
محمدم نمیدونم چه جوری ات تشکر کنم...
فقط اینو میدونم : عاااااااااااااااااشقتم

نظرات شما عزیزان: